Other Blog

درباره سایت
Other Blog

مطالب خواندنی و مهیج دنیای وب

وداع دردناک یک پدر و پسر
بازدید : ۴۰۷ تا

از حال پسرش جویا شد، به او گفتم زخمی شده، در همین لحظه گفت: «انا لله و انا الیه راجعون؛ من همان لحظه وداع، از حسین دل بریدم و خوش به سعادتش که شهید شد».

به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، عملیات والفجر ۸ عملیاتی آبی خاکی بود که در آن نیروهای سپاه پاسداران با غافلگیری نیروهای عراقی با عبور از اروند رود، شبه جزیر فاو در جنوب عراق را به دست  آوردند. این عملیات در ساعت ۲۲:۱۰ روز ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ با رمز «یا فاطمة الزهرا» در منطقه خسروآباد تا راس‌البیشه آغاز شد.


«هادی نعمتی» یکی از رزمنده های دوران دفاع مقدس است که از 22 سالگی وارد جبهه شد و با حضور در عملیات های مختلفی از جمله والفجر 8، نام خود را در جرگه مدافعان وطن ثبت کرد.


متن زیر گفت و گویی صمیمانه  با این جانباز جنگ تحمیلی است:

نعمتی به بیان خاطره ای از وداع پدر و پسری در شب عملیات والفجر 8  می پردازد که دل هر انسانی را به درد می آورد.


هنگامی که زمان عملیات فرا می رسید، فرماندهان از طریق ماکت و نقشه، رزمنده ها را توجیه می کردند. شب های عملیات، بچه ها با درس گرفتن از عاشورا شور و حالی دیگر داشتند، حتی یک شب قبل از آن مراسم حنابندان گرفته  و شادی می کردند.


فرمانده عملیات در همچین شبی بچه ها را جمع و برای آنها صحبت می کرد و حلالیت می طلبید و بعد از وداع فرمانده، بچه ها همدیگر را بغل و از یکدیگر حلالیت می طلبیدند.


در این بین خیلی ها نظر می دادند چه کسانی شهید می شوند که بیشتر آنها درست تشخیص می دادند.


"حسین علی توکلی" فرمانده گردان الحدید لشکر 21 امام رضا ( ع) بود که همراه پدرش در این عملیات حضور داشت.


لحظه وداع این پدر و پسر از دردناک ترین صحنه های جنگ بود. پسر برای این که از پدر خود خداحافظی کند، صدا زد حاج آقای توکلی کجایی؟ هیچ صدایی نیامد، بار دیگر صدا زد حاج آقا توکلی کجایی؟ حسینت می خواهد وداع کند.


آن شب پدر و پسر همدیگر را در آغوش گرفته و فرمانده با پدر خود، آخرین خداحافظی را کرد.


پسر به سوی دشمن رهسپار شد و پدر که بر روی تپه ای ایستاده بود، از پشت سر به قد و بالای پسر شجاعش نگاه میکرد که چطور دلیرانه به سمت قتلگاه خود  می رود.


نزدیکی های صبح بود که با اصابت یک آرپیجی به شکم پسر، او به فیض شهادت نائل شد.


به همراه او دو بیسیم چی نیز شهید شدند و یکی از آنها شهید "مسلم دشچی" بود که شغلش معلمی بود و  زمانی که به دیدن پدر و مادر پیرش رفتیم، مادرش گفت می خواستم بعد از برگشت از جبهه، او را داماد کنم.


نعمتی در ادامه گفت: من شب عملیات مجروح شدم و زمانی که به عقب برگشته بودم، پدر شهید توکلی را در حال گریه دیدم. فکر می کردم از ماجرای شهادت پسرش آگاه است ولی متوجه شدم که برای من و بچه های مجروح دیگر گریه می کند.


از حال پسرش جویا شد، به او گفتم زخمی شده، در همین لحظه گفت انا لله و انا الیه راجعون، من همان لحظه وداع، از حسین دل بریدم و خوش به سعادتش که شهید شد.

 

 

خبرگزاری دفاع مقدس

نظرات
نظرات (۱)

محمدحسین جوادی
محمدحسین جوادی در تاریخ ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۲۵ در مورد این مطلب گفته: ( - مشاهده وب سایت)
خیلی خوب بود.به وبلاگ منم سری بزنید.
نظر یادتون نره.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
 کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید  کلیک کنید و لذت ببرید